خدایا این چه حسیه تو دل من زبونه میکشه و عقل منو به افسار کشیده؟ چه قانونیه تو طبیعت ناملموست که داره بی اراده ی من زندگی و آیندمو شکل میده؟ چرا هر قانونی براحتی نقیض بقیه قانوناست اما در باطن همه یکین؟
هر چه دورتر،انطباق و وابستگی ها بیشتر...چطور میشه توجیه کرد کسیو که 3-4 ماه ندیدیش تو حساسترین لحظات روزت و شاید عمرت تکرار مدام تصوراتت باشه؟ یا اصلا یه آدم چقدر قدرت نفوذ میخاد تا با روح من یکی بشه...غیر قابل جایگزین؟
هرچی بیشتر نفی میکنم نزدیکتر میشم، وابسته تر و عاشق تر. چی دارم میگم...؟
چقدر بهت نیاز دارم...به نابودی نرسم تا رسیدنت خوبه...
نظرات شما عزیزان: